میتونم با اطمینان خاطر کامل بگم که هیچکدوم از شما دوست ندارید باز هم این شعر و آهنگ رو بشنوید و الان از اینکه این شعر شامل حال شما نمیشه، خیلی خوشحالید. حتی از اینکه قراره بوی تازه و شاید بهنظرتون بسیار مطبوعترِ دانشگاه به مشامتون بخوره، از ذوق توی پوست خودتون نمیگنجید. کلی فکر دارید برای شروع یک مرحلهی جدید از زندگیتون. بمب انرژی هستید و میشه این رو توی چهرهی تک تک شما دید. اکثر شما دخترها و پسرهای هجده ساله و #دهه_ هشتادیای هستید که دوازده سال درس خوندید و #دانش_آموز بـودید. از شنیدن این ترکیبِ «دهه هشتادی» خسته نشید. زیاد استفاده میشه. حس و حال دبیرستان و فضای نهچندان آزادش با همهی سختیهاش و معاون انضباطیهایی که اسمهاشون تا چند سال آینده هم یادتون نمیره و بازهم محدودیتها. امتحان نهاییهای طاقتفرسایی که بعد از امتحان به طراح سوالش فکر میکردید و برای اون سوالهای خفنش قربون صدقهی دست و پنجهش میرفتید. ولی باز هم دست از تلاش برنداشتید؛ چون اینجایید. برای کنکور تلاشتون رو صدچندان کردید. ساعتهای متوالی درس خوندید و تست زدید (تلاش برای رسوندن ساعت مطالعات به چهارده ساعت) و درصدهای درسهای سخت و آسون رو بالا و پایین کردید برای رسوندن رتبهتون به اون چیزی که میخواید. اعتراف کنید که نصفتون یک سال اخیر رو توی کتابخونه زندگی کردید. «سیزده و چهارده تیر ماه» چهار ساعت و تموم؟ نه. شاید خسته شدنها، نـاامیدیهـا، تاثیر آدمهای اطرافتون و اون روز طلایی سیزده و چهارده تیر ماه و اون چهار ساعت تموم شده. نه. ......